روز تجلیل از سعدی
بدست Parvin Farjadi • 20 آوریل 2012 • دسته: رنگارنگاول اردیبهشت روز تجلیل از سعدی
شيخ مصلح الدين سعدی شيرازی بی ترديد بزرگترين شعرائیست که آسمان ادب فارسی را با نور خيره کننده اش روشن ساخت
و آن روشنی با چنان تلألويی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثير آن کاسته نشده است، و اين اثر تا پارسي برجاست همچنان برقرار خواهد ماند.
تاريخ ولادت سعدی به قرينۀ سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجری است.
وی در یکی از رباعیاتش چنین مي گويد:
يک شب تأمل ايام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم، و سنگ سراچه دل را به الماس آب ديده می سفتم و اين ابيات مناسب حال خود مي گفتم:
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر اين پنج روز دريابی
خجل آن کس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشين بامداد رحيل
بازدارد پياده را زسبيل …
اين ابيات، مناسب حال او، و در تأسف بر عمر از دست رفته و اشاره به پنجاه سالگی وی سروده شده ،و در مقدمه “گلستان” او
من باب ذکر تاريخ تأليف کتاب آمده است…
امید عبرت گیریم.
روانش شاد و یادش ماندگار …..
.
نمونه هائی از اشعار او:
ثنا و حمدِ بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها، قادرا، پروردگارا
کریما، منعما، آمرزگارا !
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را
مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را
.
.
تن ادمی شریف است به جان ادمیت
نه همین لباس زیباست نشان ادمیت
اگر ادمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان ادمیت؟
خورو خواب و خشم و شهوت شعب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد زجان ادمیت
به حقیقت ادمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان ادمیت
مگر ادمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟
که فرشته ره ندارد به مکان ادمیت
رسد ادمی به جائی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان ادمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به درای تا ببینی طیران ادمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از ادمی شنیدم بیان ادمیت
«سعدی»
.
.
خداشناسی در اشعار سعدی
«سعدی شیرازی» كه به خودی خود كلامش از شیرینی و حلاوت خاصی برخوردار است و به قول خودش:
«قیامت می كنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن» وقتی از خداوند تبارك و تعالی سخن می گوید و جلوه های خداوندی را در كلامش به تصویر می كشد،
شیرینی سخنش مضاعف شده و درحلاوت كلام، او را نظیری و رقیبی نیست. سعدی معتقد است همه موجودات، خدا را تسبیح می كنند
و یاد و نامش را از خاطر نمی برند.
«هر گل و برگی كه هست یاد خدا می كند
بلبل و قمری چه خواند یاد خداوندگار.»
.
سپس با این كلام انسان را نكوهش می كند كه:
«چون بنده خدای خویش خواند
باید كه به جز خدا نداند».
.
در نظر سعدی مردان خدا چون در سایۀ لطف خداوندی به سر می برند و درطریقت جز حضرت حق جل و اعلی را تمنا نمی كنند،
و پیوسته از منبع نور الهی وجودشان مستفیض می شود و تاریكی برای آنان معنا و مفهومی ندارد؛
زیرا اینان منور به نور الهی می باشند.
.
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست …
.
و نیز شیخ اجل عقیده دارد
كه مردان خدا چون در مملكت حضرت خداوندی طی طریق
می نمایند، از غربت هراسی ندارند؛
چرا كه پیوسته در خانه یار احساس دلتنگی به عاشق حقیقی
دست نمی دهد.
مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
چندان كه می رود همه ملك خدای اوست …..
(البته مرد در این مکان حکم به جنسیت ندارد و منظور از صفات جوانمردیست که در زن و مرد هر دو موجو است.)
.
سعدی در بیتی دیگر پرده از راز سر به مهری برمی دارد كه در سایه سار آن بیت بالا قابل فهم تر می شود؛
زیرا عقیده دارد انسان خداشناس در هر پدیده ای خدا را به نظاره می نشیند؛ یعنی به قولی:
«یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار» …..
و چنین نغز و شیرین می سراید:
«رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند
بنگر كه تا چه حد است طیران آدمیت.»
چطور چنین چیزی ممكن است؟!
وی در بیتی دیگر این سؤال ما را این گونه پاسخ می دهد:
«برگ درختان سبز پیش خداوند هوش
هر ورقش دفتری است معرفت كردگار.»
آری درمنظر سعدی می توان از همه پدیده های هستی درس خداشناسی گرفت،
توحید را خواند و در معرفت خداوندی بیش از پیش كوشید، ولی در گلستان همیشه خوشش، ندای «ما عرفناك حق معرفتك و ماعبدناك حق عبادتك» را سرمی دهد.
.
.