قوانین روحانی

بدست • 27 می 2012 • دسته: رنگارنگ

دنيا براى نظم يافتن بوجود نيامده، دنيا الگوى نظم است، اين ما هستیم كه بايد خود را با اين نظم همآهنگ

 سازيم. قوانين بشرى پايۀ توافقهاى اجتماعى ونظم جامعه را ميسازند. امّا اين قوانين تنها سايۀ كمرنگى

هستند از نظم برتر قوانينى كه درتار وپود وجود بافته شده اند. اين قوانين برحركت زمين، تكرار فصلها،

نيروهاى طبيعت و ساختمان خود ذره حكومت ميكنند.

طبيعت سازندۀ اين قوانين نيست، بلكه فقط آشكار كننده و نشاندهندۀ آنهاست.

قوانين بزرگ قبل از بشريّت هم وجود داشته اند، حتى قبل از طبيعت. گرد باد، امواج خروشان، طوفان و آتش

 خشمناك و نيروهائى كه موانع بسيارى پيش پاى بشريّت قرار داده، یا او را یاری کرده اند،

همۀ اینها مجبورند تحت حكومت اين قوانين بزرگ كار كنند، خواه آنها را قوانين طبيعى بناميم يا روحانى،

و يا بسادگى قوانين برتر، بهيچ صورتى نميتوانيم آنهارا تغيير دهيم.

اين قوانين كسانى را كه درجستجوى نظم در بى نظمی ها هستند فروتن ساخته و الهام مى بخشد،

چون اشارۀ آنها بقدرت بزرگتر ومرموزى است كه منبع تمام وجود است.

حتى كهكشانها هم به آهنگ آنها ميرقصند، دنياى طبيعت اين قوانين را برما آشكار ميسازد.

.

نظم فصلها، ابرهائى كه بربادها سوارند، جريان رود خانه ها و قدرت بادها و درياها، همه با آشكار ساختن راه طبيعى زندگى، بما چگونه زيستن را ميآموزند.

در اين نوشتار اين قوانين فرا برانگيزنده را قوانين روحانى مى ناميم، توّجه به اين قوانين زندگيها را متحول ميسازد.

اين قوانين، درصورتيكه شناخته شده و درحيطۀ دنياى انسانى به عمل درآيند،

بصورت اصول رهبرى كننده اى عمل ميكنند، كه ميتوانيم از طريق آنها در زير و بم هاى زندگى همانگونه رهبرى

شويم كه ستارگان و قطب نما دريا نوردان باستانى را درمسير اقيانوسها راهنمائى ميكردند.

اين قوانين با تداومى بمانند حركات كرات آسمانى، نه تنها درفنون طبيعت، بلكه در مورد روح بشر كاربُرد دارند.

.

مثلاً با مشاهدۀ درختى كه درطوفان، خود را خم ميكند وتوّجه به اينكه شاخه هاى سفت و سخت هستند

كه ميشكنند، ما ازدرخت و باد، رمز تسليم شدن، و قدرت انعطاف پذيرى، يا عدم مقاومت را ميآموزيم.

همۀ معلمين روشن دل بشريت، قوانين و اصول روحانى را از طريق كار بُرد قصص و امثال دربارۀ طبيعت جهان،

كه درمورد دنياى اجتماعى و شخصى انسانها هم كار ُبرد دارند، آموزش داده اند.

.

یا قانون برداشت محصول نشان ميدهد كه هر بذری كه كاشته شود، بوجود آورندۀ نوع خودش ميباشد،

اينكه: ” هرچه بكاريم همان بدرويم ” و اينكه اگر رُشد دانه اى متوقف شود، مى ميرد.

هرگونه روال ُرشد، راه دانه ها را مى پيمايد.

مثلاً براى ُرشد كردن، دانه به خاك خوب نياز دارد، رسيدن به كمال زمان مى طلبد، وهردانه همان نوع كيفيت

خود را، به ميوه هايش ميدهد.

وقتى محصول را جمع كرديم، لازم است حداقل ده درصد آنرا براى كشت بعدى كنار بگذاريم.

حتماً بايد يك دوره را تمام كنيم تا بتوانيم دورۀ بعدى را آغاز نمائيم. تمام دانه ها رشد ميكنند، تغيير ميابند

و درنهايت ميميرند، تا با شخم زدن آنها را از ريشه در آورند و زمين را براى كاشتن دورۀ ديگر آماده سازند.

.

البته قوانين برداشت محصول با زندگيهاى ما ارتباطى بيش ازكشاورزى دارند.

اين قوانين برزندگى وقوانينى كه برآنها حكومت ميكنند نور مى تابانند.

آنها همانگونه كه بردانه ها و دورۀ ُرشد آنها حاكمند، برافراد بشر و ديگر پديده هاى خلقت هم حكومت مى كنند.

درنهايت، تمام قوانين روحانى وقتى خود را آشكار ميسازند كه مورد نياز باشند، و اين آشكار شدن لزوماً

ازطريق كلمات نيست، بلكه ميتواند ازطريق الهامات خردمندانۀ قلبهاى ما باشد.

.

بدنهاى ما هم وقتى از برنامه ريزيها و دخالتهاى بيرونى رها شوند، طبيعتاً خود را با اين قانونها كه ازطريق

غرايزو احساسات مرموز الهامى بما ميرسند، همآهنگ مى سازند.

تنها كارى كه بايد بكنيم اين است كه باتوجه و اطاعت از امرونهی های خداوند که درکتابهای آسمانی

مندرج است به دانندۀ درونيمان اعتماد داشته باشيم .

وقتى زندگيمان را، عادتهاى خورد وخوراك، ورزش، كار و اعمال جنبى مان را با قوانين روحانى همآهنگ سازيم،

چالشها سرجاى خود هستند، امّا ما ميتوانيم بدون دست و پا زدن و تقلا كردن، بلكه با بازوانى گشاده همچون

قهرمانان صالح، هر لحظه را درآغوش بگيريم و آمادۀ کار باشيم.

.

در وراى مفاهيم اخلاق:
اين قوانين نه تنها درمورد مشكلاتى كه هم اكنون از ما توجّه مى طلبند، كاربُرد دارند،

بلكه در مورد يك، يك وتمام مشكلاتى هم كه ممكن است بروز كند، بكار ميآيد.

قوانين روحانى نه تنها علائَم بريدگى و جدا افتادگى را شفا مى بخشد، بلكه تمايلات، انگيزه ها

و ترسهائى را هم كه منبع مشكلات ما را تشكيل ميدهند، شفا بخشيده ومتعادل مى كنند.

.

خواه اين مشكلات بصورت ” مسائل ارتباطى” ظهور كنند يا ” مسائل سلامتى” يا هر نوع مسئلۀ ديگر،

بتدريج كه ما خود را درخط قوانينى كه بيش ازهمه درمسير زندگيمان با آن در ارتباط ميباشيم قرار دهيم،

در طول زمان ميتوانيم از مسائل و مشكلات هسته اى خود، با ظرافت، وقار و آسانى بيشترى بگذريم.

اين قوانين ميتوانند به تغيير شكل هرگونه مسئله اى كه در زندگى داريم كمك كنند.

چون آنها از زير سطح ظاهرى تا ريشه را كنده، و باعث ريشه كن كردن مشكلات مى شوند،

نه جنگ با عوارض آنها.

.

چگونه اين قوانين را در زند گى روزمره بكار ببريم:
حتى برترين قوانين اصول وخرد، فقط وقتى ميتوانند بما كمك كنند كه ما آنها را بكار بريم.

يعنى از آنها بعنوان راهنمائى براى تغيير ديدگاهها واعمالمان استفاده كنيم..

ما ميتوانيم هرگونه راهنمائى مفيدى را با بخاطر سپردن و انجام دادن آن،

( يعنى با تبديل اطلاعات به عمل درمواقع درست وضروری) بكاربريم.

بتدريج كه درهر لحظه اى كه بيشتر نياز داريم بتوانيم ازراهنمائيهاى مفيدى كه آموخته ايم استفاده كنيم،

كيفيت اين لحظه ها روز بروز بهتر وبهتر ميشوند. بهمين ترتيب ميتوانيم قوانين روحانى را هم درلحظاتى

كه بيشتر به آنها نيازمنديم، بكار بريم.

«كليد قدرت هرقانونى تنها دانستن آن نيست، بلكه كاربُرد آن است.»

 وقتى ميتوانيم بگوئيم واقعاً از قانونى استفاده كرده ايم كه در اثر آن، اعمال- احساسات و ديدگاه هاى ما

 تغيير يابند.

.

.

  پاره ای از قوانین روحانی

1 – قانون انعطاف پذيرى: انعطاف پذيرى سودمند تر از انفعال يا مقاومت است.

وقتى با هرچيزى كه پيش مى آيد فعالانه روبرو شده و آنچه را که در رابطه با آن موضوع آموخته ایم بكاربريم،

وقتى حتى دردناكترين وضعيت ها را هم با آغوش باز بپذيريم، با كفايت بيشترى با مشكلاتمان برخورد ميكنيم،

چون ديگر آنها را بصورت نوعى تمرين روحانى ( آزمایش الهی) مى بينيم.

لازمۀ انعطاف پذيرى، بهيچوجه به معنى تحمل کارها و چيزهائى كه دوست نميداريم نيست،

وبهيچ عنوان لازمه اش چشم بستن بروى عدالت و قربانى كردن آن نيست.

.

لازمۀ انعطاف پذيرى، حالت آگاه، وسيع وهميشه هشيارانه است، معنيش” فقط شنا كردن با جريان نيست “

بلكه با آغوش باز پذيرفتن، و استفادۀ سازنده ازجريان است. وقتى دركار ُبرد اين قانون به استادى رسيديم،

قادريم سنگهاى راه را قدمگاه كنيم و ازمشكلات، موقعيت بسازيم.

.

مثلاً وقتى بادهاى تند مى وزند، فقط كافى نيست که وجودشان را بپذيريم، يا آنها را تحمل كنيم،

بلکه بايد برايشان آسياب بادى درست کنیم. ممكن است در ابتدا قانون “انعطاف پذيرى”

به نظر غير واقعگرايانه يا خيال پردازانه بيايد و سئوالاتى را برانگيزد، از قبیل:

ا”گر توى خيابان به ما حمله شد، يا يكى ازعزيزانمان را از دست داديم چه؟ اينها را چگونه با آغوش باز بپذيريم؟”

.

چنين سئوالاتى عادلانه ومهّم هستند، امّا پاسخ بدین گونه ميآيد:

“دردها ولذات بزرگ وهمچنين بى عدالتى دراين دنيا وجود دارد.”

وقتى براى عده اى انسان اتفاق دردناكى مى افتد، بعضى از اين آدمها با جا خوردن، انكار كردن وترس،

ذهناً درمقابل درك مسئله مقاومت ميكنند، اينگونه آدمها خيلى بيشتر رنج ميبرند.

مانند درختى كه با شاخه هاى خشك جلوى طوفان بايستد، مسلماً شاخه هايش ميشكند.

.

آدمهاى ديگرى هم هستند كه قدرت خم شدن را آموخته اند، آنها آموخته اند كه درعين حال كه وضعيت را

ميپذيرند و كاملاً آنرا تجربه ميكنند، ارتباط خود را هم با تصوير بزرگتر زندگى حفظ ميكنند، با آن حس بينشى

كه نشان دهندۀ چگونگى رويدادهاست.

.

 آنها احساسات خود را ميپذيرند وكاملاً آنها را بيان ميكنند. امّا همچون شاخۀ  ترى كه خم ميشود، نمى شكنند.

بلكه دوباره بجاى خود بازميگردند.

بدون خشكى ومقاومت ذهنى ميتوان به كاملترين صورت خلاق ومؤثر بود.

درانعطاف پذيرى قدرت زيادى هست، با انعطاف پذيرى مى آموزيم چگونه با آفتاب و باران،

گرما و سرما، بصورت درست عمل كنيم.

وقتى بجاى مقاومت، پاسخگوى زندگى باشيم، زندگى را با درد وتقلاى كمترى پيش ميبريم.

فقط كافى است بيآموزيم. وقتى ما زندگى را فقط ازنقطه نظرشخصى ذهن قرار داديمان نگاه ميكنيم،

مسلماً شاكر بعضى از رويدادها، مثل ضرر مالى، يا مريضى نخواهيم بود.

.

درعين حال اين قانون بما ياد آورى ميكند كه ديد خود را وسعت بخشيم، و ازنظر شخصى آن لحظه بگذريم،

و تصوير بزرگتر را بطورى ببينيم كه بتوانيم هر رو يدادى را، خواه ظاهراً و درلحظۀ وقوع به نظر ما مثبت بيايد

يا منفى، بصورت تقويت كنندۀ روح خود ببينيم.

وقتى فشار بوجود ميآيد كه ذهن درمقابل رويدادهاى زندگى مقاومت كند،

درمقابل احساسات يا آدمها يا وضعيتها. وقتى هرچيز اجتناب ناپذيرى را كه پيش مى آيد بصورت درسى

 آموختنى بنگريم، در دراز مدّت، قوى تر، داناتر وكاملتر ميشويم.

.

از انتظارات و قضاوتهايمان دربارۀ آنچه هست ميگذريم و زندگى را در آغوش ميگيريم.

با بهترين سعى خود، درهرچه پيش آيد، توكل بخدا ميكنيم و تسليم هستيم.

.

انعطاف پذيرى نفى رسيدن به حالت خوب من اينجا هستم، و اين هستم، و بهترين كارى را كه دراين وضعيت

 ميتوانم بكنم انجام خواهم داد، نيست. درست همانگونه كه موقعيتهاى مختلف با خود مشكلاتى را به همراه

مى آورند، مشكلات هم با خود موقعيتهاى مناسبى را به همراه دارند.

.

دعاى روشن بخشى كه ميگويد:

“خداوندا بمن صفاى قبول آنچه را كه نمى توانم تغيير دهم عنايت فرما، وجرئتى كه آنچه ميتوانم تغييردهم،

وعقل و درايتى كه اين دو را ازهم تميز دهم.”

اين دعا كاملاً بازگوكنندۀ قانون انعطاف پذيرى است.

.

گاهى اوقات معنى انعطاف پذيرى، آگاه ماندن از دو روى مسائل و رويدادها و تمركز بر روى مثبت تر

هرمسئله است. مثلاً:

” هرقدرهم كه بهم خوردن ارتباطى درد ناك باشد، بازهم جا براى ارتباط تازه ترى را باز ميكند.”

.

انعطاف پذيرى يعنى درحالت تطبيق پذيرى ماندن، ما همچون آب، به شكل “ظرفمان”

يعنى لحظۀ حال درمى آئيم، بعد درسطحى كه بتوانيم به سوى زندگى آغوش مى گشائيم.

.
وقتى آنرا بپذيريم ودر زندگى روزمره بكار گيريم، بجاى اينكه از زير وبم هاى زندگى بگريزيم،

نسبت به تجربيات آن پذيرنده ترهستيم، و بنابراين زندگى غنى ترى داريم.

وقتى ازمقاومتها آزاد شويم هنرخوشبختى بى دليل را مى آموزيم.

.

.

2 – قانون انتخاب

اساسى ترين انتخابى كه در زندگى داريم اين است: “وسعت يابيم، يا درهم فرو رويم؟”

انرژيهاى خلاقه وبيانگر خود را بصورت مثبت به اين جهان عرضه كنيم يا منفى؟

وضعيت ما هرچه باشد، ما قدرت انتخاب جهت گيرى خود را داريم. درهركدام از ما قهرمانانى هستند،

با آنها حرف بزن، پيش ميآيند.

بیشتر موجودات روى زمين، نسبت به انسان، انتخابهاى آگاهانۀ نسبتاً محدودى دارند.

آنها عمدتاً ازطريق غرايز وتطبيق با محيط، كار ميكنند. ما افراد بشر، قدرت انتخاب بسيار گسترده اى داريم.

 زندگى روزانۀ ما تشكيل ميشود ازيك سلسله انتخابها وعمل كردن به آنها به ارادۀ خودمان،

( آنچه که خداوند تقدیر ما قرار داده اینست که بما قدرت انتخاب عنایت فرمود، البته این امکانت درمقایسه

با امکانات نامحدود خداوند محدود است، ولی هرچه هست، پاداش و مجازات روز جزا  بر اساس همین

قدرت اراده و انتخاب ماست.

همچنین در این دنیا از عکس العمل انتخابات خود بر خوردار میشویم، که حاصل آن چیزیست که آنرا

سرنوشت خود می دانیم، سرنوشتتی که بناچار باید بارمسئولیت آنرا بدوش بگیریم.

مواظب افکارت باش، که کلامت میشود.

مواظب کلامت باش، که عملتمی شود.

مواظب عملت باش، که عاداتت میشود.

مواظب عاداتت باش، که شخصیتت میشود.

مواظب شخصیتت باش، که سرنوشتت می شود.

.

 ما هروز میتوانیم از رختخواب بيرون بيائيم یا درآن بمانيم؟ صبحانه چه بخوريم؟ روزمان را چگونه بگذرانيم؟

كارمان راعوض كنيم يانه؟ دوبا ره به تحصيل روى بياوريم، رابطه اى را ادامه دهيم؟ و الى آخر…

برحسب وضعيتى كه درآن هستيم ممكنست انتخابهاى زياد يا كمى داشته باشيم.

قدرت انتخاب ما ممكن است از طريق بيماريهاى مغزى يا ديگر معلوليتها، و یا انواع  استثمارها، محدود شوند،

درمقابل روشنائى ذهن به كثرت آنها كمك میكند.

.

واضح است كه همۀ ما درمقابل پيشآمدهاى مختلف، قدرت انتخاب مساوى نداريم.

مثلاً اگر ثروتمنديم ميتوانيم به انتخاب خود براى شام، به شهرى ديگر سفر كنيم.

اگر درمملكت فقر زده اى زندگى ميكنيم، ممكن است بخواهيم غذا بخوريم، امّا چيزى براى خوردن پيدا نكنيم.

اگر عليل يا بسترى باشيم، ممكن است بخواهيم درميان تپه ها و كوهسارها بدويم، امّا می ببينيم

كه جز درخيال نميتوانيم چنين كارى بكنيم.

.

درحقيقت وضعيتهاى بدنى، انتخابهاى حسى ما را كاهش ميدهند.

درعين حال خطاب قانون انتخاب بقدرت ومسئوليت ما درچگونگى پاسخ دادن به وضعيتها و پيشآمدهاست،

قدرتى كه تا وقتى زنده ايم آنرا از دست نميدهيم.

هركدام ازما درهر امر، ميتوانيم راه ساده تر را انتخااب كنيم يا مشكل تر را،

مسلماً همه ميخواهيم راه ساده تر را انتخاب كنيم. امّا اگر بدانيم راه پر زحمت تر در دراز مدّت

برايمان خوشحالى ببارميآورد، يا ما را سريعتر به هدفمان ميرساند، آنرا انتخاب خواهيم كرد.

.

هرچه باورهاى منحرف و واژگونۀ ما كمتر باشند،قدرت انتخابمان بيشتر است.

درعين حال لازم  است كه به پيامهاى ناخودآگاهمان هم اعتماد كنيم، ممكن است خداوند تجربه هائى را

انتخاب، يا آدمهائى را بزندگيمان جذب كند كه نتيجۀ آنها را آگاهانه نميدانيم، امّا براى خير برتر و آموزش ما لازمند.

.

بنابراین با وجودیکه امکان انتخابهای ما نا محدود نیست ولی درعین حال باز درهر وضعیت ومکان یا زمانی،

ما امکانات مختلفی میتوانیم داشته باشیم.

.

هرچه بيشتر به قانون انتخاب احترام بگذاريم، روشن تر ميتوانيم زندگى خود را براساس قصد و انتخاب

پيش ببريم و بجاى اينكه زندگى را حوادثى بدانيم كه برسرمان ميآيند، مسئوليت جهت گيريهاى خود را

بعهده بگيريم.

.

هريك از ما داراى انرژى حياتى خلاقه هستيم. همچنين قدرت بیان منظور خود را دارا ميباشيم.

ميتوانيم به انتخاب خود، خلاقيّت و بيانمان را درجهت مثبت تر يا منفى تر بكار بريم.

گاهى اوقات ممكن است احساس كنيم كه دچار كمبود اين انرژيها شده ايم.

ممكنست احساس ترس، يا برخورد با موانع داشته باشيم.

امّا هرقدر بيشتر قدر قدرت انتخاب را بدانيم، بيشتر ميتوانيم انرژى خلاقۀ خود را جهت داده و چگونگى

بيان منظورمان را بيابيم.

.

.

خلاقيّت ما يا بصورت سازنده عمل ميكند يا ويران كننده، درهرحال انرژى خلاقه، خود را بيان ميكند.

تمام هستى از انرژى ساخته شده است و انرژى ميتواند خود را درطيفى ازمثبت يا منفى بيان كند.

مثلاً نيروى برق ميتواند شهرى را روشن كند يا جان كسى را بگيرد.

پول نوع ديگرى از انرژى است و ميتوانيم آنرا بصورت مثبت يا منفى بكار بريم، مثلاً با آن زور بگوئيم

يا در امور خيريه از آن استفاده كنيم. سفرى را كه لازم است انجام دهيم يا به كسى پول بدهيم

كه ديگرى را نابود کند.

.

انرژى خلاقه داراى كيفيتى مواج و پوياست، بايد راه بيان بيابد، بوجود آمده ، تا جريان يابد و بكار رود.

اين انرژى بصورت يك شمشير دو لبه عمل ميكند، اگر براى هدفهاى سازنده بكار نرود، از راه هاى غير سازنده

و ويرانگر خود را بيان ميكند.

اگر كاملاً جلوى انرژى خلاقۀ ما مسدود شود، مانند موج آبى كه به ديوار بخورد، بسوى خود ما باز ميگردد،

و برايمان توليد فشارهائى ميكند كه ما آنرا درسطوح جسمى، احساسى يا ذهنى، بصورت علائمى دردناك

تجربه ميكنيم. مثلاً وزن زياد اغلب نشان دهندۀ انرژى خلاقۀ مسدود شده است كه راهى براى خروج ندارد.

.

خلاقيت مثبت ميتواند در زمينه هاى هنرهاى زيبا، موسيقى، نقاشى، نويسندگى، ومانند اينها به عمل درآيد.

امّا از طريق بچه داشتن و بزرگ كردن او، ازطريق ارائۀ روشها و راه حل هاى تازه براى مسائل تجارى،

باغبانى و گل كارى يا نگاهدارى حيوانات هم ميتوان انرژى خلاقه را بطور سازنده اى بعمل در آورد.

ما انرژى خلاقه را ميتوانيم درهر زمينه اى بكار ببريم. ازجمله:

شفا بخشى، پيشه ورى، معمارى و تزئينات داخلى يا هزاران كار ديگر.

.

بسيارى ازجنايتكاران داراى نيروى خلاقۀ فوق العاده اى هستند، مى توانند طراحى يا نقاشى كنند.

آواز بخوانند، اجراى نقش كنند، يا بسيارى كارهاى مثبت وسازندۀ د يگر.

امّا دراثر انتخاب نا درست، خلاقيت آنها به جهت منفى منحرف شده.

 آنها براى دزدى، كلاهبردارى، دروغگوئى  و غيره طرحهاى خلاقه اى بوجود آورده و اجرا ميكنند.

.

 انرژى خلاقۀ بازداشته شده خود را بصورت بيماريهاى جسمى بروز میدهد،

يا بصورت سوء استفاده از توتون، الكل، وديگر مواد مخدر، غذا يا امورجنسى .

وقتى اينگونه هدر دادن انرژى خلاقه بصورت مكرر، اجبارى يا مزمن درآيد، ممكنست به اعتياد كامل بيانجامد.

بتدريج كه تشخيص ميدهيم كه چگونه جريان انرژى خلاقه مان را درسطوح مختلف انتخاب كرده ايم،

ميتوانيم راه هاى ديگرى را براى گشودن منابع انرژى و راهبرد آنها درجهاتى كه به ديگران روحيه داده،

يا كمك كند، بيابيم و به جاى گرفتار شدن به عذاب در دنيا و آخرت، به پا داش هردو دنيا برسيم.

.

وقتى قانون انتخاب را بكار ميبريم، هرقدرهم نيروى خلاقۀ ما درگذشته ويرانگر يا بسته بوده باشد،

وضعيت كاملاً فرق ميكند. با انتخاب راه بيان انرژى خلاقه مان در راه هاى درست ومثبت زندگى ساز،

ميتوانيم خط سير و روش زندگى خود را تغيير دهيم.

.

اگر بدليل عدم احساس امنيت، يا احساس اينكه ممكنست خيلى خوب نباشيم،

از آموختن مهارتها و هنرهاى خلاقه تا بحال طفره رفته ايم، بدنبال امكانات تازه برويم، همّت كنيم

و به بيان خلاقيت خود بپردازيم.

.

.

3 – قانون مسئولیت: وقتى ما محدوده ها و مرزهاى مسئوليت خود را تثبيت كنيم،

ميتوانيم آنچه وظيفۀ خود ميدانيم كاملاً بعهده بگيريم، و آنچه را كه درحيطۀ وظايف ما نيست،

براحتى رها كنيم، با اين كار درخدمت به خلق لذت و رضايت بيشترى ميابيم و روابطمان با ديگران

با همآهنگى وهمكارى بيشترى توأم است.

.

وقتى يگانه ايم برپائيم، وقتى پريشانيم، مى افتيم. دستان زياد، كار را سبك ميكنند. همه چيز را همگان دانند.

هيچ فردى ازهمۀ ما با هوش ترنيست.

.

اين اصل بصورتهاى مختلف بيان شده، امّا همۀ آنها يك چيز را بيان ميكنند و آن اينست :

“وقتى با هم كار كنيم ميتوانيم كارهائى را بانجام برسانيم كه بدون همكارى مشكل يا غيرممكن است”،

مثل ساختن يك آسمان خراش يا به صحنه آوردن يك نمايش نامه. درهركارى كه آدمهاى زيادى درسطوح

مختلف مسئوليت، باهم كار ميكنند، ممكن است بعضی ها بيشتر بنظر آيند،

امّا پشتيبانى آنها به كسان ديگريست كه بدون وجودشان، كار اولى ها ثمرى نداشت .

.

خانواده، شركتهاى بزرگ تجارتى با امپراطوريها، براساس كيفيت وسطح همكارى ومسئوليتى كه درمحدودۀ

عملكردشان وجود دارد، به موفقيت ميرسند يا از بين ميروند. درسطح فردى، عملكرد مؤثر خود ما بعنوان

يك فرد انسان تا اندازۀ زيادى بستگى دارد به همآهنگى حالات درونيمان.

.

درضمن اینکه به دیگران کمک میکنیم، بهتر است که بخودمان نیز بپردازیم .

خانۀ درونيمان را مرتب كنيم و خورده شخصيتهاى درونيمان را با هم سازگار كنيم.

مقصود از خورده شخصيتها، آن هويتها، باورها، ارزشها وعقايدى هستند كه با يكديگر مخالف بنظر ميرسند،

يا در دو طرف يك حد هستنند.

قبل ازيافتن همآهنگى، لازم است متوجّه عدم همآهنگيها شويم، چون لازمۀ هرتصميمى توجّه به منافع

ومضار نتيجۀ عملكرد به آن تصميم را دارد.

.

براى همآهنگ كردن دوگانگی هايمان راه هاى مختلفى وجود دارد، مثل كار روى شخصيّت ناخود آگاه،،

با روشهاى فرهنگى كه باعث ميشوند به يگانگى هر دو نيم كرۀ مغز كمك شود.

در رابطۀ با خودمان، با ديگران و با محيطمان بايد نقطۀ اعتدال مخصوص خودمان را كشف ومشخص کنیم،

وحدود و مرزهاى سطح مناسب مسئوليتهاى خودمان را رسم كرده و تشخيص دهيم كه ارزشها، نيازها

و اولويتهاى ما ممكن است بحق با مال والدين، همگنان، همسران يا ديگر مردم تفاوت داشته باشد.

.

آن عده ازما كه احساس ميكنيم ميل شديدى بكمك، خدمت و پشتيبانى از ديگران داريم،

ممكن است بخاطر نيازى كه به کمک کردن داريم، گاهى اوقات دراين كار زياده روى كنيم،

تا آنجا كه موجب تضعيف خود و ديگران شويم. در شديدترين حالات اين كمك بيش ازحد، مبدل ميشود

به وابستگى متقابل، كه در آن ما خود را در توجّه اجبارى به زندگى ديگران ميبازيم، و بدون اينكه چيزى

درمقابل دريافت كنيم نيروى خود را بيرون ميريزيم.

.

وابستگى متقابل يعنى بعهده گرفتن مسئوليت زندگى ديگران، بسيار بيش از وظايف معمول والدينى،

يا دوستى يا كارمندى وغيره. اينگونه آدمها اساس تمام ارزشها، عزت نفس و حتى هويت خود را،

با قدرت كمكشان به ديگران منتقل ميكنند، و هميشه توجّه شان قبل از اين كه به نيازهاى خودشان باشد،

به نيازهاى ديگران است. يعنى بنوعى نقش “خاك زير پاى ديگران”  يا   َبرده  را بازى ميكنند.

.

همكارى كه در زمينۀ وابستگى متقابل باشد، بوجود آورندۀ يك احساس تغيير شكل يافته،

يا اغراق آميز مسئوليت است، كه منجر ميشود به كوشش براى” درست كردن” اشتباهات ديگران،

بجاى اينكه بگذاريم آنها از نتايج اعمال و رفتار خود بياموزند.

.

اگر با ديگران بيش از حد همكارى كنيم، كمتر كسى در آن مورد شكايتى خواهد كرد.

ما كمتر ممكن است بشنويم ديگران بگويند، ” توخيلى زيادى راحت كارها را انجام ميدهى!”

درعين حال بزودى كشف ميكنيم كه وقتى پاندول روح ما زيادى بسوى همكارى برود،

خود بخود به طرف مقابل بازميگردد، بسوى همكارى كمتر و زير حد تعادل.

.

اين تغيير ممكنست چند روز، هفته، ماه يا حتى سال طول بكشد، امّا دير يا زود چنين اتفاق ميافتد.

.

در مورد همكارى كمتر ازحد، ما يا كاملاً بسوى مقاومت و رنجش ميرويم و يا به انجام كارهاى ديگران

ادامه ميدهيم، امّا ازنظر عاطفى درخود فرو ميرويم، اگر اين روش تصحيح نشود، ممكنست به مرگ رابطه

بيانجامد. خوشبختانه، رابطه هائى كه ازاين آفتهاى همكارى مزمن يا زخم زننده، رنج ميبرند، قابل نجات يافتن

بوده و يا در بعضى موارد تجديد ميشوند.

“معجزه” شامل يافتن تعادل تازه ايست بين دادن وگرفتن، برقرارى يك رابطۀ متقابلاً پشتيبان وتأمين كننده،

ايجاد ارتباط باز و روشن منجر ميشود به تقسيم عادلانۀ مسئوليت و برداشتن بارعاطفى و روانى

از دوش آنها كه گرفتار تمايلات وابستگى متقابل هستنند.

درعين حال مسئوليت اصلى برقرار كردن يك تعادل تازه بعهدۀ كسانيست كه چنين تمايلاتى دارند.

.

مسئوليت، بخودى خود يك صفت مطلوب است،

امّا آن گروه از ما كه بيش ازحد احساس مسئوليت ميكینم، كه احساس ميكینم مجبوریم بيش ازحد كمك كنیم-

لازم است موضع و اعمال خود را عوض كرده، و نقطۀ تعادل خود را براى دستيابى به حالتى ازهمكارى

و مسئوليت حقيقى بيابیم. قوى ترين شكل همكارى وكمك، گاهى تشويق كردن و نيرو دادن بديگران است

در انجام كارى براى خودشان، اغلب بهترين كمك اينست كه از آنها توقعات بجا داشته باشيم.

.

قانون مسئوليت بهترين ياد آور ارزش و لزوم حتمی، محترم شمردن و كار كردن درمحدودۀ آرامش خودمانست.

درعين حال كه همۀ ما در اين دنيا زندگى ميكنيم تا آرامش خود را توسعه داده، آنرا به آرامش ديگران بپيونديم،

بايد بدانيم كه به اين دنيا نيامده ايم تا راحتى و آرامش خود را انكاركنيم.

.

 اين قانون به ما یادآورى ميكند كه به ارزشهاى درونى خود نیز احترام بگذاريم،

و نقطۀ تعادل مخصوص خودمان را بيابيم. دركارباقانون مسئوليت، ما بديگران كمك ميكنيم، ا

مّا كمك هم ميپذيريم، يعنى بين اين دو به تعادل ميرسيم.

.

ما تفاوت آنچه را كه فكر ميكنيم بايد انجام دهيم يا باشيم را، با آنچه واقعاً آرزو ميكنيم، درمى يابيم.

ما همان كارى را انجام ميدهيم، كه ميتوانيم درمورد آن در درون احساس خوبى داشته باشيم.

اگر احساس خوبى نداريم، احساسمان را بيان ميكنيم و بيك نقطۀ توافق ميرسيم:

«من اينقدر انجام ميدهم، امّا تو هم بايد بقيه اش را بكنى.»

اين قلب مسئوليت و روح همكارى است.

.

 http://parvinfarjadi.com/02g/2g4.html

.

.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.