آشتی

بدست • 30 مارس 2012 • دسته: رنگارنگ

سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا

خدایا جز تو آیا مهربانی هست؟

گرچه پیمان خودم را با تو بشکستم

نمی شد باورم ام، چه زیبا باز من را سوی خود خواندی

عزیزا، من گمان کردم که دیگر راه برگشتی برایم نیست

خداوندا مرا البته می بخشی …

گمان کردم به جرم غفلت از تو

مرا راندی و در را پشت سر بستی

حبیبا، باورش سخت است

اما تو مرا اینک برای آشتی خواندی؟؟!!

.

.

به پاس آشتی با تو، اینک

من خدایا عهد می بندم

از این پس بی شکایت، دوست خواهم داشت

بی توقع، مهر می ورزم

خدایا سینه ام را رحمت پاک گشایش، مرحمت فرما

به لب هایم، تبسم را

به چشمم، نور پاکت را

به قلبم، مهرورزی را

خداوندا، بلندای دعایت را عطایم کن

تو معشوق همه عالم

از این پس، عاشقی را، پیشه ام فرما ………

.

.

من از هر لحظه لحظه عمر بی حاصل پشیمانم

که بی روی تو از کف رفت و شد باطل پشیمانم

من از بگرفتن دستی به غیر از دستهای تو

از آن لبها که از تو ساختم غافل پشیمانم

من از چشمی که جز در چشم زیبای تو افکندم

از آن مویی که گمره کرد صد عاقل پشیمانم

من از حتی کلامی با کسی گفتن به غیر از تو

از آن حرفی که نشنیدم به تو مایل پشیمانم

من از شبهای طولانی که بی یاد تو سر کردم

از آن جامی که نوشیدم ز می زائل پشیمانم

اگر من ترک ارباب وفا کردم پشيمانم

 اگر اينگونه بـا ساقي جفـا کردم پشيمانم

من از حتی خیال بی تو بودن سخت غمناکم

از آن روزی که گم کردم من این منزل پشیمانم

پشیمانم پشیمانم پشیمانم پشیمانم ………………………..

سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا

خدایا جز تو آیا مهربانی هست؟

خودت گفتی بخوان

می خوانمت، اینک مرا دریاب

به چشمانی که می جوید تو را، نوری عنایت کن

و خالی دو دست کوچکم را

هدیه ای اینک عطا فرما

خودت گفتی، کسی را دست خالی برنگردانید

کنون ای اولین و آخرینم

بارالها، راست می گویم

دگر من با خدایم، آشتی هستم …

.

.

خداوندا!

ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم

در حضورت مرتکب گشتم

گناهانی که نعمت های پاکت را، مبدل کرد

خداوندا، ببخشا آن گناهانی که باعث شد، دعایم بی اثر گردد

گناهانی که امید مرا از تو، پریشان کرد

خدایا پیش آنان که می گویند، من را تو نمی بخشی

تو رسوایم مکن

گفته ام من مهربان پروردگار قادری دارم

که می بخشد مرا

آیا به جز این است؟

خدایا، بین من با آنکه نامت را نمی خواند

فرقی نیست؟

خداوندا!

اگر من را به عدلت، در میان آتش اندازی

میان آتش، من باز می گویم

هلا ای مردمان،

من مهربان پروردگار قادری دارم

که او را دوست می دارم

چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟

و گیرم صبر بر آتش

ولیکن صبر بر دوری تو، هرگز ………………….

.

.

مرا مهمان دنیای خودت کردی

کریما تو پذیرایی از مهمان خود را، خوب می دانی

تو صاحبخانه ی خوبم

تو ظرف خالی مهمان خود را دوست می داری؟

خداوندا، مرا جز تو خدایی نیست

و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را، بر نمی تابی

اگر برگردم از تو با دستان خالی

منکرانت شاد می گردند

خداوندا، شهادت می دهم، هستی

شهادت می دهم، من مهربان پروردگار عادلی دارم

شهادت می دهم، من مهربان قلبی زروح پاک او دارم

شهادت می دهم، من قطره ای از روح اویم

گر چه گاهی خود نمی دانم

شهادت می دهم من قلب پاکی را برای مهرورزی دارم اما

خوب چه باک از آنکه گاهی هم، بگیرد او

گواهی می دهم من جلوه ای از ذات پاک کبریا هستم

و من هستم، که او می خواست من باشم

و می خواهم که من آن گونه ای باشم، که می خواهد

بیا ای مهربان همراه خوب مهر آیینم

بخوان با من

بخوان، زیرا اگر با هم بخوانیمش

جواب هر دومان را زود خواهد داد …

……………………….

خداوندا، تو را من دوست می دارم

و می دانم تو نور آسمان ها و زمین

هر لحظه با من از خودم نزدیک تر هستی

تو گرمای محبت را، عنایت کن

زمینی بنده ایم اما، یقینی آسمانی را، عطامان کن

خدایا مزه زیبای بخشش را به کام قلب ما، بنشان

تو لبخند رضایت را عطامان کن

خدایا، قلب مارا

منزل پاک خودت را از حسادت ها رهایی ده

خدایا قدرتم ده تا ببخشم آن که من را سخت آزرده ست

خدایا، من چه می گویم

چنانم کن، که می خواهی

مرا آن کن، که می دانی …

مرا آن کن که میدانی …

( نا شناس)

آمین ای مهربانترین …

.

.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.